فقط کتابداران می خندند
پسر بچه ای به کتابخونه عمومی می ره و با معصومیت از کتابدار می پرسه : ببخشید شما نمی شه مرا جذب کنید؟!
کتابدار با تعجب جواب میده: چطوری جذبت کنم؟ اصلا منظورت چیه ؟ به چی می خوای جذب بشی؟
پسر بچه : وای تو هم چقد سوال داری! راستش وقتی که خیلی شیطونی میکنم و
مدام از بابام سوالات جور وا جور می پرسم ، اونم از دستم خسته می شه و می
گه: مگه کتابخونه ها بتونن این بچه رو جذب کنن که شاید آینده درخشانی داشته
باشه! کتابدار : آهان از اون نظر!چشم چشم بچه
شادمان ادامه می ده : خوب مثل اینکه شما بیشتر از من توی ذهنتون سوال بود
اگه یه کمی هم مثل من شیطونی و بازیگوش! بیا با هم جذب کتابخونه
بشیم!!!!؟؟
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام مهر ۱۳۹۱ساعت 10:1  توسط ابوالحسن غنچهگی
|